سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دانش دو گونه است : در طبیعت سرشته ، و به گوش هشته ، و به گوش هشته سود ندهد اگر در طبیعت سرشته نبود . [نهج البلاغه]
دانلود جدیدترین موزیکهای ایران


مینیاتور عاشقانه استاد فرشچیان

 

گزیده اشعار سنتی عاشقانه کوتاه 

 

هر که در عاشقی قدم نزده است
بر دل از خون دیده نم نزده است

او چه داند که چیست حالت عشق
که بر او عشق، تیر غم نزده است

خاقانی

~~~~~???~~~~~

دگر از درد تنهایی، به جانم یار می‌باید
دگر تلخ است کامم، شربت دیدار می‌باید

ز جام عشق او مستم، دگر پندم مده ناصح
نصیحت گوش کردن را دل هشیار می‌باید

مرا امید بهبودی نماندست، ای خوش آن روزی
که می‌گفتم: علاج این دل بیمار می‌باید

بهائی بارها ورزید عشق، اما جنونش را
نمی‌بایست زنجیری، ولی این بار می‌باید

شیخ بهایی

~~~~~???~~~~~

دعوت من بر تو آن شد کایزدت عاشق کناد
بر یکی سنگین دل نامهربان چون خویشتن

تا بدانی درد عشق و داغ هجر و غم کشی
چون به هجر اندر بپیچی پس بدانی قدر من

رابعه قزداری

~~~~~???~~~~~

تا در ره عشق آشنای تو شدم
با صد غم و درد مبتلای تو شدم

لیلی‌وش من به حال زارم بنگر
مجنون زمانه از برای تو شدم

وحشی بافقی

~~~~~???~~~~~

بر عشق توام، نه صبر پیداست، نه دل
بی روی توام، نه عقل بر جاست، نه دل

این غم، که مراست کوه قافست، نه غم
این دل، که توراست، سنگ خاراست، نه دل

رودکی

~~~~~???~~~~~

جهان بی عشق سامانی ندارد
فلک بی میل دورانی ندارد

نه مردم شد کسی کز عشق پاکست
که مردم عشق و باقی آب و خاکست

چراغ جمله عالم عقل و دینست
تو عاشق شو که به ز آن جمله اینست

امیرخسرو دهلوی

~~~~~???~~~~~

هر شب به تو با عشق و طرب می‌گذرد
بر من زغمت به تاب و تب می‌گذرد

تو خفته به استراحت و بی تو مرا
تا صبح ندانی که چه شب می‌گذرد

هاتف اصفهانی

~~~~~???~~~~~

ای ابر چراست روز و شب چشم تو تر
وی فاخته زار چند نالی به سحر

ای لاله چرا جامه دریدی در بر
از یار جدایید چو مسعود مگر

مسعود سعد سلمان

~~~~~???~~~~~

عشق تو عالم دل جمله به یکبار گرفت
بختیار اوست برما که تو را یار گرفت

من اسیر خود واز عشق جهانی بی‌خود
من درین ظلمت و عالم همه انوار گرفت

سیف فرغانی
 
مجموعه غزل عاشقانه پارسی


عکس نوشته من دل رفتن نداشتم محمدعلی بهمنی

 

گزیده اشعار معاصر عاشقانه کوتاه 

 

من
دل رفتن نداشتم
درخت خانه‌ات ماندم

تو
رفتن را
دل دل نکن

ریزش برگ‌هایم
آزارت می‌دهد

محمدعلی بهمنی

~~~~~???~~~~~

اشک رازی‌ست
لبخند رازی‌ست
عشق رازی‌ست
اشکِ آن شب لبخندِ عشقم بود

احمد شاملو

~~~~~???~~~~~

این چه عشقی است که در دل دارم
من از این عشق چه حاصل دارم

می‌گریزی ز من و در طلبت
باز هم کوشش باطل دارم

فروغ فرخزاد
زیباترین اشعار درباره عشق


هر قفلی که می‌خواهد
به درگاه خانه‌ات باشد

عشق پیچکی است
که دیوار نمی‌شناسد

~~~~~???~~~~~

چه فرقی می‌کند
من عاشق تو باشم
یا تو عاشق من؟!

چه فرقی می‌کند
رنگین کمان
از کدام سمت آسمان آغاز می‌شود؟!

گروس عبدالملکیان

~~~~~???~~~~~

نه چتر با خود داشت نه روزنامه نه چمدان
عاشق‌اش شدم...
از کجا باید می‌دانستم
مسافر است؟!

مژگان عباسلو

~~~~~???~~~~~

برایم شعر بفرست
حتی شعرهایی که عاشقان دیگرت
برای تو می‌گویند

می‌خواهم بدانم
دیگران که دچار تو می‌شوند
تا کجای شعر پیش می‌روند

تا کجای عشق
تا کجای جاده‌ای که من
در انتهای آن ایستاده‌ام

افشین یداللهی
بهترین اشعار در وصف زیبایی معشوق

ملوانی شوریده
خلبانی سر به هوا
شاعری عاشق
قصابی دل رحم
کارگری ساده...
آدم‌های زیادی در من هستند
که عاشق هیچ کدامشان نیستی

جلیل صفر بیگی

~~~~~???~~~~~

همگان به جست‌ و جوی خانه می‌گردند
من کوچه‌ خلوتی را می‌خواهم
بی‌ انتها برای رفتن
بی‌ واژه برای سرودن
و آسمانی برای پرواز کردن
عاشقانه اوج گرفتن
رها شدن

سیدعلی صالحی
 
جملات عاشقانه

~~~~~???~~~~~

کاری کن
ساحل
رویای رسیدن به تو نباشد
در دریا
چاره جز
عاشق بودن
نیست
شعر عاشقانه

کیکاووس یاکیده

~~~~~???~~~~~

این عشق ماندنی این شعر بودنی
این لحظه‌های با تو نشستن سرودنی‌ست

من پاکباز عاشقم از عاشقان تو
با مرگ آزمای با مرگ
اگر که شیوه تو آزمودنی‌ست

حمید مصدق

~~~~~???~~~~~

چندان به تماشایش برنشستیم
که بامدادی دیگر برآمد
و بهاری دیگر

از چشم اندازهای بی برگشت در رسید
از عشق تن جامه‌ای ساختیم روئینه
نبردی پرداختیم که حنظل انتظار
بر ما گوارا آمد

ای آفتاب که برنیامدنت
شب را جاودانه می‌سازد
بر من بتاب
پیش از آن‌که در تاریکی خود گم شوم

محمد شمس لنگرودی

~~~~~???~~~~~

به خاطر مردم است که می‌گویم
گوش هایت را کمی نزدیک دهانم بیار

دنیا
دارد از شعرهای عاشقانه تهی می‌شود
و مردم نمی‌دانند
چگونه می‌شود بی هیچ واژه ای
کسی را که این همه دور است
این همه دوست داشت

لیلا کردبچه

~~~~~???~~~~~

در این هستی غم انگیز
وقتی حتی روشن کردن یک چراغ ساده «دوستت دارم»
کام زندگی را تلخ می‌کند

وقتی شنیدن دقیقه ای صدای بهشتی‌ات
زندگی را تا مرزهای دوزخ می‌لغزاند
دیگر نازنین من
چه جای اندوه؟
چه جای اگر؟
چه جای کاش؟
و من...

این حرف آخر نیست!
به ارتفاع ابدیت دوستت دارم
حتی اگر به رسم پرهیزکاری های صوفیانه
از لذت گفتنش امتناع کنم

مصطفی مستور
 
شعر درباره انتظار؛ عاشقانی چشم به راه معشوق
 

عکس نوشته خوشا آن دل که دلدارش تو گردی عراقی

 

تک بیت‌های ناب عاشقانه

 

خوشا آن دل! که دلدارش تو گردی
خوشا جانی! که جانانش تو باشی

عراقی

~~~~~???~~~~~

رشته جان من سوخته بگسیخته باد
گر ز عشق سر زلفت ندهم جان همه شب

~~~~~???~~~~~

من چون ز دام عشق رهائی طلب کنم
کانکس که خسته است بتیغ تو رسته است

~~~~~???~~~~~

عشق سلطانیست کو را حاجت دستور نیست
طائران عشق را پرواز گه جز طور نیست

خواجوی کرمانی
 
شعر عاشقانه

~~~~~???~~~~~

خواهم که راز عشقت پنهان کنم ز یاران
صحرای آب و آتش پنهان چگونه باشد

خاقانی

~~~~~???~~~~~

دلت به وصل گل ای بلبل صبا خوش باد
که در چمن همه گلبانگ عاشقانه توست

حافظ
زیباترین شعرهای عاشقانه گذشت


نیست پروا تلخکامان را ز تلخی‌های عشق
آب دریا در مذاق ماهی دریا خوش است

~~~~~???~~~~~

صائب شکایت از ستم یار چون کند؟
هر جا که عشق هست، جفا و وفا یکی است

~~~~~???~~~~~

عشق از سر رفت بیرون و غرور او نرفت
ناز مهمان را ز صاحب خانه می‌باید کشید

صائب تبریزی

~~~~~???~~~~~

دل بیمار را در عشق آن بت
شفا از نعره‌های عاشقانه است

عطار

~~~~~???~~~~~

ما را ز درد عشق تو با کس حدیث نیست
هم پیش یار گفته شود ماجرای یار

سعدی

مثلا ارسال شعرهای عاشقانه زیبا یکی از این کارها است که هزینه زیادی ندارد اما اوج احساس دو طرف به یکدیگر را نشان می دهد. اشعار کوتاه عاشقانه در دسته های مختلفی تقسیم بندی شده اند که از آن جمله شعرهای عاشقانه ی غمگین است و یا شعر های دلتنگی برای معشوق و مواردی اینچنینی. ما در این مقاله از پارسی نو برای شما در همین دسته بندی ها انواع شعر های زیبا و عاشقانه را گردآوری و منتشر کرده ایم که امیدواریم مورد استفاده تان قرار گیرند.


شعر عاشقانه کوتاه

شعر عاشقانه کوتاه , شعر کوتاه عاشقانه , شعر زیبای عاشقانه

ز کدام رَه رسیدی؟ زِ کدام در گذشتی؟
که ندیده دیده ناگه به درونِ دل فتادى؟

 

امتحان کردم ببینم سنگ می فهمد تورا
از تو گفتم با دلم ، کوتاه آمد؛ گریه کرد
.
گفتم مگر به گریه دلش مهربان کنم
چون سخت بود، در دلِ سنگش اثر نکرد!

 

پرواز مرغ جان نبود جز به کوی تو
روزی که اتفاق پریدن در اوفتد

 

می تراود حسرت آغوش از آغوش ما
زخم را نتوان دهان از شکوه بیداد بست

 

هر که در عاشقی قدم نزده است
بر دل از خون دیده نم نزده است

او چه داند که چیست حالت عشق
که بر او عشق، تیر غم نزده است

خاقانی

 

دگر از درد تنهایی، به جانم یار می‌باید
دگر تلخ است کامم، شربت دیدار می‌باید

ز جام عشق او مستم، دگر پندم مده ناصح
نصیحت گوش کردن را دل هشیار می‌باید

مرا امید بهبودی نماندست، ای خوش آن روزی
که می‌گفتم: علاج این دل بیمار می‌باید

بهائی بارها ورزید عشق، اما جنونش را
نمی‌بایست زنجیری، ولی این بار می‌باید

شیخ بهایی

 

شعر های زیبا و عاشقانه

دعوت من بر تو آن شد کایزدت عاشق کناد
بر یکی سنگین دل نامهربان چون خویشتن

تا بدانی درد عشق و داغ هجر و غم کشی
چون به هجر اندر بپیچی پس بدانی قدر من

رابعه قزداری

 

تا در ره عشق آشنای تو شدم
با صد غم و درد مبتلای تو شدم

لیلی‌وش من به حال زارم بنگر
مجنون زمانه از برای تو شدم

 

شعر نو عاشقانه

شعر نو عاشقانه , اشعار عاشقانه نو

صبح چو حسن تو کرد روی به باغ آفتاب
مشغله از ره براند، مشعله‌دار تو شد

 

و ندایی که به من می گوید :
”گر چه شب تاریک است
دل قوی دار ،
سحر نزدیک است “
دل من در دل شب
خواب پروانه شدن می بیند

 

بسوز ای دل که تا خامی نیاید بوی دل از تو
کجا دیدی که بی‌ آتش کسی را بوی عود آمد؟!

 

حالیا چشم دلم بر همه چیز، کند از روزن امید نگاه
چه شکوهی ‌ست در این کلبه? تنگ!، چه فروغی ‌ست در این شام سیاه!

 

این سنگ خدایان که تبر می شکنند
روزی که بیایی از کمر می شکنند
بردار تبر را و بزن ابراهیم!
بت های بزرگ زودتر می شکنند

 

من و تو و دو چشم سیاه
تو از کهکشان دل من رد شدی
من افتاده ام در سیاه چاله ها

 

اشعار عاشقانه حافظ

آسمان کِشتیِ ارباب هنر می‌شکند
تکیه آن بِه که بر این بحر معلّق نکنیم

 

دیشب
قلبم را در کاسه رویا گذاشتم
بردم کنا پنجره
ماه به من لبخند زد
از پنجره آمد به دام من افتاد
تمام اتاق،
خیس شد از اشک شوق
تنهایی ام را باد با خود برد!

 

زندگی
سفر عشق است
ارزش ما در این سفر
به اندازه رنجی ست که می کشیم

سلام ای همسفر!
سفر زندگی در مسیر افسون مهری ست
که بر دل می نشیند

من و تو
در کوچه های پیچ در پیچ سرنوشت
با بیم و امید رویاناک
در اندیشه …

 

شعر عاشقانه غمگین

شعر عاشقانه غمگین , شعر عشقولانه غمگین

عکس نوشته شعر های عاشقانه برای پروفایل

دیدم کوچه ی تنگیست که چراغش چشم است
چشم ما گوش بود و عقل ما حرف سرکوچه و بازار

 

دیگر بوی بهار هم سرحالم نمی کند
چیزی شبیه گریه زلالم نمی کند
آه ای خدا مرا به کبوتر شدن چکار ؟
وقتی که سنگ هم رحمی به بالم نمی کند

 

ترسم که تو هم یار وفادار نباشی
عاشق کش و معشوق نگه دار نباشی
من از غم تو هر روز دوصد بار بمیرم
تو از دل من هیچ خبردار نباشی

 

شعر غمگین عاشقانه

رفتی و ندیدی که چه محشر کردم
با اشکتمام کوچه را تر کردم
وقتی که شکست بغض تنهایی من
وابستگی ام را به تو باور کردم

 

دورم ز تو ای خسته خوبان چه نویسم؟
من مرغ اسیرم به عزیزم چه نویسم؟
ترسم که قلم شعله کشد صفحه بسوزد
با آن دل گریان به عزیزم چه نویسم؟

 

درسکوت دادگاه سرنوشت
عشق برما حکم سنگینی نوشت
گفته شد دل داده ها از هم جدا
وای بر این حکم و این قانون زشت

 

دیده از اشک و دل از داغ و لب از آه پُر است ؛
عشق در هر گذری رنگ دگر می ریزد..

 

عاشقان را گر چه در باطن جهانی دیگرست
عشق آن دلدار ما را ذوق و جانی دیگرست

 

شاید عشق بتونه باعث گذر زمان بشه
ولی قطعا گذر زمان نمیتونه باعث ایجاد عشق بشه.

 

آن لحظه که ریزم چو فلک از مژه کوکب
بیدار کسی نیست که گیرم به گواهی

 

تشبیه روی تو نکنم من به آفتاب
کاین مدح آفتاب نه تعظیم شان توست

 

گُلِ محمدیِ من، مپرس حالِ مرا
به غم دچار چنانم، که غم دچارِ من است…

 

خانه بر دوش‌تر از ابر بهاران بودم
لنگر درد تو، چون کوه گران کرد مرا

 

آری، آری، زندگی زیباست.
زندگی آتش‌گَهی دیرنده پابرجاست.
گر بیفروزی‌اش، رقص شعله‌اش در هر کران پیداست.
ورنه، خاموش است و خاموشی گناه ماست.

 

شعر عاشقانه زیبا

شعر زیبای عاشقانه , شعر عاشقانه سوزناک

شباهت تو و من هر چه بود ثابت کرد
که فصل مشترک عشق و عقل، تنهایی‌ست

 

کاش چون برگ خزان رقص مرا
نیمه شب ماه تماشا می کرد
در دل باغچه? خانه? تو
شور من
وِلوِله برپا می کرد…

 

خرم آن عاشق، که بیند آشکار
بامدادان طلعت نیکوی تو
فرخ آن بی‌دل، که یابد هر سحر
از گل گلزار عالم بوی تو

 

هرجا هوا مطابق میلت نشد برو . . .
فرق تو با درخت همین پایِ رفتن است

 

در چشم پاک بین نبُوَد رسم امتیاز
در آفتاب، سایه شاه و گدا یکی است..

 

حسرت رویت هلاکم کرد از بهر خدا
روی بنما و دل درمانده ای را شاد کن

اشعار عاشقانه کوتاه<\/h3>

مباش بی می و مطرب که زیر طاق سپهر
بدین ترانه غم از دل به در توانی کرد

 

عاشق به ‌خواب تن ندهد جز به ‌خوابِ مرگ
وآن هم بدین امید که بیند جمـال دوست…

 

آنکه برگشت و جفا کرد و به هیچم بفروخت
به همه عالمش از من نتوانند خرید…

 

چقدر چون همگان، مثل دیگران باشم
به جای عشق، به دنبال آب و نان باشم

اگر پرنده مرا آفریده اند چرا
قفس بسازم و در بند آشیان باشم

 

از دست دیگران به کناری گریختم
از دست خویشتن به کجا میتوان گریخت؟

 

بیدار نشستم که غمت را چو چراغی
از شب بستانم به سحر بسپرم امشب

 

بر عشق توام، نه صبر پیداست، نه دل
بی روی توام، نه عقل بر جاست، نه دل

این غم، که مراست کوه قافست، نه غم
این دل، که توراست، سنگ خاراست، نه دل

رودکی

 

جهان بی عشق سامانی ندارد
فلک بی میل دورانی ندارد

نه مردم شد کسی کز عشق پاکست
که مردم عشق و باقی آب و خاکست

چراغ جمله عالم عقل و دینست
تو عاشق شو که به ز آن جمله اینست

امیرخسرو دهلوی

 

هر شب به تو با عشق و طرب می‌گذرد
بر من زغمت به تاب و تب می‌گذرد

تو خفته به استراحت و بی تو مرا
تا صبح ندانی که چه شب می‌گذرد

هاتف اصفهانی

 

ای ابر چراست روز و شب چشم تو تر
وی فاخته زار چند نالی به سحر

ای لاله چرا جامه دریدی در بر
از یار جدایید چو مسعود مگر

مسعود سعد سلمان

شعر عاشقانه دلتنگی

شعر عاشقانه دلتنگی

گرچه دارد یازده فرزند غیر از او ولی
هیچ یک ، یوسف برای حضرت یعقوب نیست

 

اسیر خاکم و پرواز سرنوشتم بود
فرو پریدن و درخاک بودنم، ننگ است

 

جان دلم امروز بیا
بنشین لحظه ای رو در روی من
چای عطردار میخواهم
چای از من ، عطرش با تو …

 

شب همه شب بدون تو در به درم، نگاه کن
عشق تو گشته هستی‌ام چشم مرا به خواب کن

 

در بیابان فنا گم شدن آخر تا کی
ره بپرسیم مگر پی به مهمات بریم

 

در پرده? رنگین تزویر
با نغمه? نیرنگ تقدیر
چون هفته‌ ها و ماه‌ ها و قرن‌ ها پیش
‌این آدمک‌ های ملول بی‌گنه را
هر جا به هر سازی که می‌خواهی برقصان


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط سعید آریا 97/4/31:: 12:45 صبح     |     () نظر